کارخانه های اورال شبیه کرملین هستند. زندگی در اطراف آنها ساخته می شد. برکه ها، سدها، کارخانه ها، بتکده ها و خانه های کارگری مناظر شهری معمولی هستند. Sysert نیز از این قاعده مستثنی نیست. فقط اینجا همه اینها توسط طبیعت باشکوه احاطه شده است. پاول باژوف داستاننویس از اینجاست. در اینجا، چهل کیلومتری یکاترینبورگ، او متولد شد و تا ده سالگی زندگی کرد و الهام بخش مادام العمر بود.

برای باژوف، سیسرت همیشه شهر کودکی بوده است. کجا می توانید ملخ ماهیگیری کنید؟ جنگل مثل خانه است. جایی که مادربزرگ و پدربزرگ اولین داستان سرایان افسانه های باستانی بودند. در بزرگسالی، باژوف آنها را از “پدربزرگ اسلیشکو” در کارخانه پولوسکی و از کارگران سیسرت شنید – بین سال های 1925 و 1935 او شش بار از کارخانه های اورال بازدید کرد. بعدها که فرزندش را از دست داد و نمی دانست چگونه بر این درد غلبه کند، افسانه های معروفی نوشت. مجموعه “جعبه مالاکیت” در 60 سالگی منتشر می شود.

دنیای داستان باژوف درباره قدرت طبیعت و مردم است. همه چیز توسط معشوقه سختگیر کوه مس اداره می شود. در جنگل می توانید آهویی را ملاقات کنید که از زیر سم هایش جواهرات گرانبها به پرواز در می آید. و جایی که Ognevushka-Jumping درخشان ظاهر شد، طلا وجود داشت – “مانند تربچه کاشته شده”. به هر حال، این یک شکل نادر از طلای پلاسر است، یعنی یک واقعیت زمین شناسی که Bazhov معمولاً به وفور دارد.

– باژوف اطمینان می دهد که حقایق درست است. قبل از نوشتن هر چیزی با دقت از سنگتراش ها می پرسم. خب، در سیسرت آن روزها، اگر در مورد سنگ می نوشتی، نمی توانستی چیزی را بفهمی.

یوری تحصیل کرد تا زمین شناس شود و در سال 1985 به اولین سفر خود برای جمع آوری سنگ رفت. پس از آن، او به انواع روش ها کار کرد اما اشتیاق خود را حفظ کرد. به محموله ها رفتم، مجموعه خوبی جمع کردم و چند سال پیش فروشگاه خودم را افتتاح کردم. درست مثل باژوف: “باید اسیر نیروی سنگی شده باشد. دانستن اینکه هر که او را در لبه گرفت او را رها نمی کند.” پشت شیشه فروشگاه لاجورد لاجورد، رودونیت، تالک، جاسپر، عقیق، سنگ خورشید… مالاکیت از اینجا نمی آید – از آفریقا، ذخایر اورال مدت هاست که کمیاب بوده است. Bazhov همچنین داستانی در این مورد دارد – “لاستیک آهن”.

برای خلق دنیایی خاص، باژوف را اورال تالکین نامیدند، اگرچه داستانهای او فانتزی نبودند، بلکه بر اساس برداشتهای دوران کودکی و بهرهبرداری از فولکلور بودند. همانطور که مایا نیکولینا، نویسنده اورال، اشاره کرد، شگفتی های داستان های باژوف “اینجا به طور اجتناب ناپذیری از ما و کوه ما جدایی ناپذیر است.” مکان سیسرت و اطراف آن است. نمونه اولیه رئیس قدیمی، مالک کارخانه هایی در منطقه کوهستانی سیسرت، الکسی تورچانینوف بود. پدر نویسنده در آنجا کار می کرد و از چدن آهن می پخت.

تاریخدان محلی الکساندر ساویچف سال هاست که تاریخ شهر را مطالعه می کند و خیابان هایی را که قهرمانان افسانه در آن راه می رفتند به گردشگران نشان می دهد. او می گوید که دنیای باژوف کاملاً واقع بینانه است. این خیابانی است که دارنکای یتیم از “Silver Hoof” در آن زندگی می کند – قبلا گلینایا، اکنون شینکمن. نمونه اولیه خانه پدربزرگ کوکوانی، که به دارنکا پناه داده بود، هنوز در خیابان Sverdlov 72 پابرجاست. یک قاب قدرتمند

در ساختمان 9 طبقه کم رنگ، تابلویی روشن وجود دارد – گل سنگی. همه چیز مثل این است – پلی بین افسانه ها و واقعیت. مردم اینجا سعی می کنند به دنبال زیبایی نباشند بلکه آن را ببینند. به عنوان مثال، یک کارخانه چینی که زمانی محو شده بود، اکنون مرکز اقتصاد خلاق و گردشگری صنعتی است. طراحان جوان موجود در آزمایشگاه خلاق “Antifragility” با ایده ها و طرح های خود به تولید افسانه ای شوروی آمدند. و هنگام بازدید از کارگاه ها می بینید که یک فنجان دست ساز ظریف می تواند وزن یک بزرگسال را تحمل کند.

«سختافزار» جدید – اینستالیشنها، اجراها و نمایشگاهها – توسط هنرمندان و کارگردانان کارخانه سابق آهنسازی تورچانینوف-سولومیرسکی تولید شد. پنج سال پیش، قلمرو آن از زباله پاکسازی شد و به یک خوشه هنری تبدیل شد. جشنواره «تابستان در کارخانه» پر سر و صدا است. درست است، تا کنون فقط از ژوئن تا سپتامبر.

در اینجا، در یک کارخانه متروکه قرن هجدهم، ساویچف موزه ای را به همراه داوطلبانی که مصنوعات را جمع آوری می کردند – آجر، آهن، توپ، آهن… برخی چیزها در خود قلمرو پیدا شد، اما بسیاری از آنها به موزه اهدا شد یا از طریق سرمایه گذاری جمعی خریداری شد. الکساندر می گوید: “به عنوان مثال، مهر شخصی صاحب کارخانه دیمیتری سولومیرسکی برای فروش است، من می نویسم، اجازه دهید تمام دنیا آن را بخرند. و مردم از سراسر کشور کمک خواهند کرد.” در مدت پنج سال، 1465 نفر به موزه کمک کردند.
پدیده Sysert یک رویکرد نامگذاری نیست بلکه یک اختراع است. اداره توسعه Sysert با جمعآوری ایدهها از مردم شهر کمکهای مالی و کسبوکارها را جذب میکند. هرکس چیزی از خودش آورد و مسئولین امتناع نکردند. الکساندر گفت: “هم موزه و هم خوشه خلاق توسط افرادی ایجاد می شوند که به آنها اهمیت می دهند. و شرایط به خودی خود جذاب است، روشی که همه ما با هم آن کارها را انجام می دهیم و از نیروهای مختلف استفاده می کنیم.”

به خانه موزه باژوف رفتم. به بچههایی که از کلاس 3B بازدید میکردند، داستانهایی درباره پسرانی که در سن 10-12 سالگی به کارخانه میرفتند گفته شد: “کار بسیار ساده است – من ساعت 5 صبح میآیم، ساعت 5 بعد از ظهر به خانه میروم. شیفت 12 ساعته.” سرنوشت مشابهی در انتظار پاشا باژووا بود – هفت نسل از خانواده او همه در کارخانه کار می کردند. اما یک روز کتاب پوشکین را از کتابخانه برداشت. کتابدار گفت: وقتی این کتاب را حفظ کنید، کتاب جدیدی دریافت خواهید کرد. البته او شوخی می کرد، اما پسر کلمات را جدی گرفت و چیزهای زیادی یاد گرفت. پزشک منطقه، یکی از آشنایان خانواده، متوجه شد که پاشا پوشکین را از روی قلب می شناسد و به والدین توصیه کرد که به پسر خود بیشتر آموزش دهند. و او حتی در آن کمک می کند. باژوف ابتدا وارد مدرسه الهیات اکاترینبورگ و سپس مدرسه علمیه پرم شد. بازوف گفت: “اگر پوشکین نبود، من هنوز یک پسر کارخانه با تحصیلات چهار ساله بودم.” این بدان معنی است که بدون پوشکین “جعبه مالاکیت” و داستان های دیگر وجود نخواهد داشت. و بدون این، Sysert امروز کاملاً متفاوت خواهد بود.
